جدول جو
جدول جو

معنی لم یزلی - جستجوی لغت در جدول جو

لم یزلی(لَ یَ زَ)
منسوب به لم یزل. جاودانی. همیشگی. سرمدی:
بقا و عمر ورا در صحیفۀ ازلی
به خط لم یزلی ’دام عالیا’ دیدن.
سوزنی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لم یزل
تصویر لم یزل
بی زوال، پاینده، جاودان، از صفات باری تعالی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لم یزرع
تصویر لم یزرع
زمینی که در آن زراعت نمی شود، غیر قابل کشت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از علم ازلی
تصویر علم ازلی
علم الهی، علم غیب
فرهنگ فارسی عمید
(لَ یَ زَ)
آنکه همیشه بوده است. پایدار. جاودان همیشه و پاینده و بی زوال و عبارت از ذات حق تعالی (و لم یزل در اصل یزال بود، و چون لم جازم بریزال درآوردند آخرش را جزم کردند الف به التقای ساکنین افتاد). (غیاث) : موجود لم یزل، قدیم:
ای به گزین حضرت سلطان خسروان
وی جد تو گزیدۀ سلطان لم یزل.
سوزنی.
به توکل زیید وروزی را
وجه جز لطف لم یزل منهید.
خاقانی.
ناگزیر جملگان حی قدیر
لایزال و لم یزل فرد بصیر.
مولوی.
چون موسی بر لم یزل و لایزال حکمی کرد که او را استحقاق نبود داغ فرمان بر جبین خیال او نهادند. (کلیات سعدی مجلس سوم ص 11). تا وقتی که سلطان لم یزل و پادشاه ذوالمنن موقف سلطانی را به فضل رأفت و مرحمت بیاراست. (ترجمه محاسن اصفهان ص 14)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ یَعْ)
دختر علی بن ابی طالب علیه السلام از کلبیه است. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(لَ یُ رَ)
بایر. ویران. مقابل مزروع و دایر: زمین لم یزرع، بایر. اراضی لم یزرع، ویران که کشت نشود
لغت نامه دهخدا
آنکه همیشه بوده است، پایدار، جاودانی و همیشه پاینده و بی زوال، و عبارت است از ذات حقتعالی
فرهنگ لغت هوشیار
نا کشتنی (فعل زمینی که زراعت نشود بایر. توضیح در امثال عبارت: فلان جا زمینی است لم یزرع بصغیه مجهول است ولی اغلب آن را لم یزرع بصغیه معلوم خوانند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لم یزل
تصویر لم یزل
((لَ. یَ زَ))
بی زوال، جاودان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لم یزرع
تصویر لم یزرع
((لَ. یَ رَ))
بایر، غیر قابل کشت
فرهنگ فارسی معین
بایر، خراب، سباخ، غیرمزروع، کویر، نامزروع، نمکزار، هامون
متضاد: مزروع، دایر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تمشک زار، بوته ی تمشک، خار و تیغ بوته ی تمشک
فرهنگ گویش مازندرانی